بیشترین چیزی که من رو جذب کرد :
یک نکته طراحی های عجیب قریب در سایت اینکه در دقیقه ی ۹ فیلم بازیگر اشاره میکند به جعبه ی سیگاری که با هر بار باز شدن آن صدایی به گوش میرسد و یکی از کارکنان آن فروشگاه که فرد حقیقت گویی هست اشاره میکند که این جعبه باعث کلافه شده فیلم می شود.
“آفرد کرالیک” (استوارت) که در یک مغازه فروش کالاهای چرمی در بوداپست کار میکند۷ با دختر رویاهایش که هرگز او را ملاقات نکرده است، مکاتبات لطیف و شاعرانهای دارد، غافل از آنکه این دختر “کلارانوواک” (سولاون) کارمند تازه استخدام شده همان مغازه است که میانه چندان خوشی هم با “آلفرد” ندارد. او زودتر به این واقعیت پی میبرد و در پایان آن را بر “کلارا” آشکار میکند و هر دو احساس گرم و نوینی را تجربه میکنند…
٭ شاهکار لوبیچ و از درخشانترین کمدی رمانتیکهای سینما که در حیطههای کوچکی چون گذران روزمره زندگی در یک مغازه و رابطه دوگانه مرد و زنی همکار، گوهرهائی نادر کشف میکند. مغازه گوشه خیابان درباره مردمانی ساده است با رویاهائی بزرگ و اینکه فقر نمیتواند افق عواطف را محدود کند. اینجا از شکوه و جلوهگری دیگر کمدیەای بزرگ لوبیچ خبری نیست اما در عوض طیف حیرتانگیزی از احساسات و جزئیات رفتاری مسحور کننده به چشم میخورد. لوبیچ فیلم را بهترین اثر خود از لحاظ شخصیتها و فضاسازی میداند. استوارت در نقش جوان محجوب در عشق و شریف و قاطع در انجام وظیفه با رگهای از بدبینی و درون گرائی خارقالعاده است و سولاون بهعنوان جفت او سرسختی و خیالپروری را همزمان عالی مجسم میکند.
آخرین دیدگاهها